memories

اینجا مینویسم شاید یه روزی بخونیش. شاید یه روزی بفهمی چقدر دلتنگم. تو پشیمون نیستی!از نظر خودت اشتباهی نکردی! ولی با همه ی این اوصاف من پشیمونم. هر چند کنترل اون جریان دست من نبود. خانودام قبل از من همه چیز رو فهمیده بودن. این که با اون زن بودی! الان دیگه مهم نیست که ارتباطتت باهاش تو مدت دوستی با من بوده یا قبلش.مهم اینه که اون یه زن متاهل یوده و توی مدت دوستی با من ارتباطت رو باهاش حفظ کردی. هرچند غیر خاص... هنوزم که هنوزه رابطه ام با تو فراتر از این روابط معمولی تعریف شده برام، هیچی جاشو نمیگیره!هیچکس! من حتی میرم توی خیابونا دنبالت میگردم!یه نفر رو پیدا م memories...ادامه مطلب

یه روز مجبوری همه چیزو بذاری و بری...تنهای تنها...اصرارهای من برای به دست آوردن دوباره ات فایده ای نداشت.

بازم من موندم و خودم.کسی هم دیگه منو نخواست.باید به خیلی چیزا عادت کنم.به نگار بعد از سپهر.کسی که یه زندگی رو برای تو باخت و توخیلی راحت رفتی...حتی دیگه پیام هامو جواب ندادی.دیگه داستان زندگی من یه داستان خطی و قابل پیش بینی ه.حیف این روزها...حیف ما...حیف اون عشق...و من تا ابد دلتنگت میمونم و تنها امید زندگیم دوره کردن خاطرات اون روزاست.

memories...